در گرگ ومیش حادثه گم شد پگاهِ ما
شیطان نشست جای خدا در نگاه ما
از خویشِ خود جداو خدارا به جستجوی
کژ راهه راست کی شود از اشک و آهِ ما؟
در گرگ ومیش حادثه گم شد پگاهِ ما
شیطان نشست جای خدا در نگاه ما
از خویشِ خود جداو خدارا به جستجوی
کژ راهه راست کی شود از اشک و آهِ ما؟
بر خیز و به خود بنگر ای زنده ی دل مرده
در چاه غم افتادی مایوس و دل افسرده
تا چند کنی زاری تا کی تو سیه پوشی؟
عمری طمعّ جنّت شادی زدلت برده
زالو صفت استعمار از روزنه ی افکار
با نیش زبانی خوش خون جگرت خورده
تا کی به تکاپویی جنت تو ودوزخ تو
بنشین و بهشتت را در خودنگر ای مرده
تو کنگره ی عرشی هرچند گلِ فرشی
در چنبره ی مکری سر در گم وپژمرده
تقلیدو خرافاتت درقعر جهّنم برد
عالم همه جنّت شد تو خواب خوشت برده
کوچشم خدابینت؟کوجلوه ی دیرینت؟
آیینه ی عشقی تو،زنگار ستم خورده
زنگار دلت را شوی از بارش فکری ناب
خورشید هنر زایی برخیز دل افسرده
اندیشه به خواب است و از جام ریا مستی
بیدار شو و بشکن این جام ترک خورده
گفتم سخن دل را با لحن «کریما»یی
گر مشعل خود باشی کی می شوی آزرده
به نام دلبر عشق آفرینی
که هردم میزند نقش نوینی
خداوندی که جان دادآب وگل را
سرای عشق خود فرمود دل را
گرامی دار دل را کاو جهانی ست
به سوی خالقش راهی نهانی ست
دراین خانه به جز عشقت روانیست
دلا بشنو به از اینت دوا نیست
آمد بهار تازه که دل را جوان کنیم
لبخند مهرو عشق نثار جهان کنیم
نو شد جهان وتازه گل ازهرطرف شکفت
تا جان و دل ز عطر وجودش جوان کنیم
نوروزتان خجسته،غمها زریشه گسسته ودلهایتان به مهرو عشق پیوسته باد. سالی سرشار ازامید وموفقیّت واندیشه های نو وگامهای استوار و روبه جلو،برای همه ایرانیان پاک نهاد آرزو مندم.
ز جهل مقدّس جهان شد خراب
که نوشاند حنظل به جای شراب
خداگون بشر را به شوق بهشت
کشید از جنان سوی دشت سراب
درخت وعده ی «واعظ» که سبز و عالی بود
حصارباغ دل افروزخوش خیالی بود
گرفت فرصت اندیشه های روشن را
حجاب تیره عجب رسم بی زوالی بود
هزار و سیصد و اندی به جای شادی و رقص
بساط گریه و زاری همیشه عالی بود
صریح و قاطع و محکم صدای پتک دروغ
برای رویش اندیشه کی مجالی بود؟
همیشه دست تطاول ز شاه راه بهشت
چه سرنوشت قشنگی در این حوالی بود!!
هر انچه بر سر ما آمد از مسیر دروغ
به لطف ساده دلی ها و خوش خیالی بود
ندیدم در جهان گنجی به ازدوست
به ویژه مهربان یاری که یکروست
درون آستین ماری ندارد
صفاوعشق و گنج عالمم اوست
هفته دوستی مبارک.
اهل دردم وارث زخمی هزاران ساله ام
می شکوفد دم به دم بر لب گل تبخاله ام
از من این پیغام را با مردم غافل بگو
نور امیدم که گرد زخم دیرین هاله ام
جان ایرانی نمی میرد به زندان قفس
با گلوی زخم پنهان وطن همناله ام
گل کند هر آتشی در زیر خاکستر نهان
آتش آه درد پنهان هزاران ساله ام
می دمد خورشید نو از زایش اندیشه ها
واژه ها گل می کند در مقدم آلاله ام
ندیدم درجهان گنجی به از دوست
که عالم با چنین گنجینه نیکوست
به ویژه مهربان یاری که یکروست
گهر های صداقت در دل اوست
هفته دوستی مبارک..
در گرگ و میش حادثه گم شد پگاه ما
شیطان نشست جای خدا در نگاه ما
از خویش خود جداو خدارا ب جستجوی
کژ راهه راست کی شود از اشک و آه ما
………………
ابلیس گونه باغ هوس را قدم زدیم
نظم جهان و رسم طبیعت بهم زدیم
نقّاش ذهنِ مکرو فسونساز خود شدیم
هر نیک وبد به دفتر عالم قلم زدیم
سنگین دلانه کشتن موجودِ زنده را
با نام دین و عشق و شفاعت رقم زدیم
شیطان ز راه ذائقه مارا فریب داد
بر خود ستم نموده و از عشق دم زدیم!!
در این سال خرّم که شورو امید
دهد عطر تازه به گلهای عید
همه بلبلان مست شور و نوا
بر آید زهر سو بوی خدا
بیا عطر شادی به دلها دهیم
و دست ارادت به گلها دهیم
به آیین ایرانیان صبور
به عالم بپاشیم عطر حضور
کنیم از خرافه به همت عبور
سپاریم هر دردو غمرا به گور
چو ایران بو ود مهد آزادگی
بیا تازه کن عهد آزادگی
…………………………..
سال نو بر همه پارسی زبانان جهان مبارک باد
اقیانوس درون
دیده ی آیینــــه بگشـــا روی خویش
جستجو کن جلوه ی آن سوی خویش
از غـــــزالان جزنگاهی بهره نیست
دشـــت دل را بنگر و آهوی خــویش
مــــی دوی عمـری به کوی این و آن
یکــــدمی بنشین دلا در کوی خـــویش
خشــــت خامــــت را خدا آیینــــه کرد
تا که او را بنگـــــری در روی خویش
منـــــــــت بال ملــــــک را هم مکــــــش
پر بـــــزن با همـــــــــت بازوی خوش
صاف کن آیینــــه ات را صاف صا ف
تا ببینـــــی جلـــوه ی آن ســوی خویش
شــــانه در دســتی که جــــویی زلف یار
شـــانه ای هم بایـــدت بر مـــوی خویش
گر مشــــامت بســـپری بـــــر بــوی دل
عطـــــر دلبـــر بشــنوی از بوی خـویش
ره به دریـــایت «کریمـــا» کــی بـــری؟
از درونـــت گـــر نـــجویی جوی خویش
دوستان، یاران و همراهان عزیزو گرامی
با پوزش از تاخیری که پیش آمد، سالی سرشار از امید و شادمانی و سلامت و سر بلندی برایتان آرزو مندم.
بهار تازه
آمد بهار تازه که دل را جوان کنیم
گلخند شادو شور نهان را عیان کنیم
جوشید عشق و بلبل و گل مست و می فشان
یارا بیا که قامت غم را کمان کنیم
غیر از نماز عشق نزیبد عبادتی
دل را به سوی قبله ی پاکش روان کنیم
هر کهنه فکر بسته که ما را کند حصار
چون هیزمی بر آتش فکر جهان کنیم
شادی کُشان به جلوه و آزادگان به بند
جانا بیا که خنده ز دل بی دهان کنیم
پیرانه سر جوانی ما خود حکایتی ست
با کمیای عشق هم این و هم آن کنیم
در این حصار پر از جلوه های مصنوعی
به گوش پنجره ها شکوه های مصنوعی
بسی همایش پر زرق و برق و خوش آداب
که جلوه گر شده از «اُسوه» های مصنوعی!!
به گوشه گوشه ی این سرزمین خوش باور
نوای زاغ و زغن شروه های مصنوعی
چه غم که میوه گران است و فقر می تازد
بخور به لطف هنر میوه های مصنوعی!
برای ملغمه* رفتم که جیوه ای بخرم
به لطف چین،همه جا جیوه های مصنوعی
برای شادی دل نیش خنده ای کافیست
در این زمانه خوشا شیوه های مصنوعی!!
*ملغمه=آلیاژی از ۷۰درصد نقره وچند فلّز دیگرکه باجیوه ملغمه ای ساخته وباآن پوسیدگیهای دندان را ترمیم « پر» میکنیم.
گریه در قفس
در قفس مانده دلت روز و شب از مویه گری
نگرفتی ز خداوند درونت خبری
اشک و ماتم نکند دفع بلا از من و تو
حاصل گریه ی ما نیست به جز خون جگری
عاقلا رفت ز عمرت چهل و بیهوده
روز و شب در پی گمگشته ی خوددر به دری
پی عادت همه تسبیح صفت میگردیم
تا به کی چرخه ی تکرارو چنین بی هنری
خُمّ تقلید که پیمانه ی تکرار دهد
غیر سرمستیِ بیهوده ندارد ثمری
خوش بُود زمزمه ی عشق در این باغ وجود
ساز دل کوک کن از نغمه ی مرغ سحری
مگر عاشق ازعشق گردد خجل؟
بزن هِی به گامت نگردد دو دل
گذر باید از قلّه ی کفر و دین
اگر تا به زانو خَلَد پا به گل
زلف آشفته و در هم دو درخت
دست در گردن و با هم دو درخت
مست و دلداده و خوش ،رقص کنان
می برند از دل ما غم،دودرخت
اندر این اوضاع دائم گرگ و میش»
گه سیاه و گه سپید افتاد پیش
تا جلو داری کند ریش بلند
می خورد بر صورت بَی ریش نیش
ایکه همچون برّه ای دنباله رو
گوش خود چسبانده با یک من سِریش
چشم بگشا گوش را پاکیزه کن
تا سلامت بگذری زین گرگ و میش
نغمه های مختلف را گوش کن
از خرافه دور شوبا لطف «دیش»!
سالها پابند زندان خودی
بشکن این دیوارو بگسل بند خویش
دنیا نبود مزرعه ی ما و منی
لافیدن و بیهودگی و بد دهنی
دنیا چه بود؟ مزرعه ی رویش عشق
روییدن و بالیدن و سایه فکنی
در مدرسه ی عشق گرت پای رسید
از سر فکن ای دل کُلهِ ما و منی
گر جام پر از زهر دهد ساقیِ عشق
مستانه بگیر از وی و تر کن دهنی
گر خیمه زند عشق به دل یک نفسی
بر آتش اگر پای نهی در چمنی
بی همت مردانه «کریما» نرسی
بر قلّه ی آزادگی و خوش سخنی
آمد بهار تازه چو گل خنده کن عزیز
لبخند عاشقانه پراکنده کن عزیز
سرشار مهرو عاطفه،لبریز رویشی
دل را به شور عشق وصفا زنده کن عزیز
***********************
آمد بهار تازه که دستی درآوریم
سر سبزو شاد تازه گلی دیگر آوریم
داروی درد کهنه ی ما مهرو همدلی ست
ای مهربان بیا که غم از دل در آوریم
……………………
نوروز بر همگان مبارک به ویژه دوستان صاحب دل
هشتم مار س روز جهانی زن
************
زن درخشد گر به فضل و علم وعشق
کی امامت بر زنان گردد حرام؟
هر زنی را کاین چنین اوصاف هست
خوش سزاوار است اگر باشد امام
روز جهانی زن را بر همه ی زنان عالم به ویژه هموطنان شاد باش می گویم