در گرگ ومیش حادثه گم شد پگاهِ ما شیطان نشست جای خدا در نگاه ما از خویشِ خود جداو خدارا به. . .
بر خیز و به خود بنگر ای زنده ی دل مرده در چاه غم افتادی مایوس و دل افسرده تا چند. . .
چو اسب معرفت را هی نمودم همه دشت جنون را طی نمودم خرافاتی که خوردم داده بودند به انگشت تفّکر قی. . .
به نام دلبر عشق آفرینی که هردم میزند نقش نوینی خداوندی که جان دادآب وگل را سرای عشق خود فرمود دل. . .
باغ اهــورایـی اهــورا مــردمــی آزاده بـــود یــــم بــه جـانـبــازی هــمه آماده بود یــــم سراسر، خاک ما ســر سبز و زیـبــا کویــر. . .
ز جهل مقدّس جهان شد خراب که نوشاند حنظل به جای شراب خداگون بشر را به شوق بهشت کشید از جنان. . .
درخت وعده ی «واعظ» که سبز و عالی بود حصارباغ دل افروزخوش خیالی بود گرفت فرصت اندیشه های روشن را حجاب. . .
ندیدم در جهان گنجی به ازدوست به ویژه مهربان یاری که یکروست درون آستین ماری ندارد صفاوعشق و گنج عالمم اوست. . .
اهل دردم وارث زخمی هزاران ساله ام می شکوفد دم به دم بر لب گل تبخاله ام از من این پیغام. . .
ندیدم درجهان گنجی به از دوست که عالم با چنین گنجینه نیکوست به ویژه مهربان یاری که یکروست گهر های صداقت. . .
در گرگ و میش حادثه گم شد پگاه ما شیطان نشست جای خدا در نگاه ما از خویش خود جداو خدارا. . .
در این سال خرّم که شورو امید دهد عطر تازه به گلهای عید همه بلبلان مست شور و نوا بر آید. . .
اقیانوس درون دیده ی آیینــــه بگشـــا روی خویش جستجو کن جلوه ی آن سوی خویش از غـــــزالان جزنگاهی بهره نیست دشـــت. . .
دوستان، یاران و همراهان عزیزو گرامی با پوزش از تاخیری که پیش آمد، سالی سرشار از امید و شادمانی و سلامت. . .
در این حصار پر از جلوه های مصنوعی به گوش پنجره ها شکوه های مصنوعی بسی همایش پر زرق و برق. . .
گریه در قفس در قفس مانده دلت روز و شب از مویه گری نگرفتی ز خداوند درونت خبری اشک و ماتم. . .
مگر عاشق ازعشق گردد خجل؟ بزن هِی به گامت نگردد دو دل گذر باید از قلّه ی کفر و دین اگر. . .
زلف آشفته و در هم دو درخت دست در گردن و با هم دو درخت مست و دلداده و خوش ،رقص. . .
اندر این اوضاع دائم گرگ و میش» گه سیاه و گه سپید افتاد پیش تا جلو داری کند ریش بلند می. . .
دنیا نبود مزرعه ی ما و منی لافیدن و بیهودگی و بد دهنی دنیا چه بود؟ مزرعه ی رویش عشق روییدن. . .
آمد بهار تازه چو گل خنده کن عزیز لبخند عاشقانه پراکنده کن عزیز سرشار مهرو عاطفه،لبریز رویشی دل را به شور. . .
هشتم مار س روز جهانی زن ************ زن درخشد گر به فضل و علم وعشق کی امامت بر. . .
مـا م ایران،دیروز، امروز دل پــر از د رد است و خـنـدانـم نمی دانم چرا خــنــده بازار است و گــریـانــم. . .
خر خوش بخت!!! خـــری که بیــن خــران بخـــت محترم دارد بـــه سبــزه زار صــفــا ســور دم به دم دارد به هــر. . .
صدای شاعر دوران سخن سرای وطن حماسه پرور عاشق ،امیر ملک سخن چراغ روشن فرهنگ ناب ایرانی هماره از قلمت. . .
ای شور همدلانه ای رسم آریایی یلدای عشق و الفت ای آیت خدایی هر تار گیسوانت راهی به سوی نور است. . .
کبو تران قلم مـــریــد ســاده دل و چشم بستـــه می خواهد «کسیـــکــه اّیــیـنه ها را شکسته می خواهد». . .
عقرب مکر به هر خانه خزید از دو سه جا تا که هر صاحب اندیشه گزید از دو سه جا زندگی. . .
قومی که خرد را ز کف خویش گرفتند آوای فریبنده کم و بیش گرفتند پیشینه و فرهنگِ پر از گوهر خود. . .
گفتی «بگم،بگم»که اضافی شدی تو هم! مضمون طنز و قافیه بافی شدی تو هــم از بس که نظـم و نثـر سیاست. . .
خـنــده ی دریــا یک شهــر پُــر کرشـمـه و زریــن نـقـابـهـا باجام هــای وعــده ی رنگـیــن حـبابـهــا ما را بـه سوی چشـمه. . .
گمان نقشینه ی فکر بکر عالم شده اند باسبحه ووردو ذکر کم کم شده اند عالم به سرا پرده ی. . .
این حیله ی دشمن بود ای دوست خودت دانیتا تفرقه اندازد بر وحدت ایرانیکی خنده کند عاقل بر لهجه ی یارانش!؟پرهیز. . .
۱۹ فروردین۹۲ مصادف با اولین سالگرد در گذشت شاعر، مورخ،طنز پرداز و نمایشنامه نویس پر تلاش، جاودان یاد ایرج بقایی متخلص. . .
آمد بهار تازه که دستی دآوریم سر سبزو شاد تازه گلی دیگر آوریم داروی درد کهنه ی ما مهرو همدلی ست. . .
بهشت هر فرقه ی خوش بیان چه زیبا و چه زشت در مسجد ودیرو درکلیسا و کنشت . . .
زیـبا تـریـن حضـور ای عـشق بی کـرانه ی سیـال و جــاودان خورشید راه و هــمــدل و همراز عاشقان هــر ذرّه با. . .
خــــرّم آن کس که به دل منزل جاوید نمود راه خود را به سرا پرده ی معبود گشود بذر عشقی به. . .
کشکول به کشکول پی لبخند! طنزی که برقصد ز پی اش فکر بشر کو آن معجز دیرینه ی فرخنده ا ثر. . .
تکامل چار عنصر ساز و کار شور هستی می کنند هر یکی کامل ولی با جمع مستی می کنند آب و. . .