چــرا بــه عــادت ديــريـنه آه و نـاله كنيــم؟
ز ديـده بـاده بگـيـريم و در پيـاله كـنيــم؟
بيــا بـه هــمّت خود ديـو جـهـل و تفرقه را
بدســت محـكـم وحــدت بـهـم مچـاله كـنيــم
دوبــاره آبـي غــمگيــن دهـد شكوفه ي نور
نــگــاه روشن عشقـــش اگــر حـوالـه كنيم
دلــم گــرفـتــه از اين فـتـنـه هاي قوم دو رو
كجاست باده ي گلگـون كه رخ چو لاله كنيم
قسم به دانه ي انگور وجوش چلّه ي «مي»
بــيــا بـه دست خــرد بـا ده در پـيـا له كـنيـم
به شــام تيــره «كـريـما» ستـاره هــاي امــيــد
بــه رقــص آمــده اند از چــه آه و نــاله كنيم