کهن تاک

کهن تاک

شـرا ب نــابـــت از بـــن مایــه لبـــریـــز

کهن تا کِ وطن سبزِ شکر ریز

به جا نت تیشه ی جهل و خرا فات

فرود آ مد که با بیگانه مستیز!؟

ریا با چتری از جهل و دو رنگی

به با غت خیمه زد چون قوم چنگیز

بسوزان دُرد نا پاک از و جودت

چو کف بیرون کُنش ای ناب لبریز

به زهر آ لوده شد جام وجود ت

کجا یند آن طبیبان سحر خیز؟

هلا ای زاده ی درد از چه ترسی

تو روئین تن ز دردی، مَرد! بر خیز