عادت های موهوم

چو اسب معرفت را هي نمودم
همه دشت جنون را طي نمودم
خرافاتي كه خوردم داده بودند
به انگشت تفكر، قي نمودم
خرافه همچو ديو آمد به جنگم
به گُرز فكرت او را پي نمودم
خماري بر وجودم حمله ور شد
علاجش را به جامي مي نمودم
برون جستم ز عادتهاي موهوم
چو اسب معرفت را هي نمودم