فريـاد نا شكـفــته، فـرو خــورد، شاعـري
در تنـگـناي نعـره ي خـود، مـُرد، شاعـري
از دوش خــود، امـانـت سنگين شعرِ سرخ
بـر گــردنـم نهـاده و بــســپـرد، شاعـــري
مردي كه داشت فا صله ها با حــريم شعـر
با يك قـمار عـشـق، چه سان بُرد شاعـري؟
در تـنگـناي د خـمه ي تا ريكِ جهل و ريب
فــرسوده شد رسالـت و پــژمرد، شاعــري
خورشـيـد عـشـق، خـنـده زنان آمـد از افـق
بشكـفــت شعـر و غـنچه بر آورد، شاعـري
با گـوش جـان شنـيــد، “كـريـما” پيـامِ شعــر
روزي كه زيـر يــوغ سـتم، مُرد شا عــري!