من زنده ام

هرچند ز اقتراح ادبی جوشیده ست!

هر کس سخنی از دل خود می گوید…

من زنده ام

بر نقطه ی جان همچو خط پرگارم

هم ذ رّه ی نا چیزم وهم بسیارم!؟

گفتند بجو هرچه که خواهی از دل

من زنده ام و بر سر دل آوارم!!

*********

هر کاو که شود پیرو «سر» آسوده ست

بی رخصتِ «دل» هرچه کنی بیهوده ست

من زنده ام از عشقِ فروزنده ی جان

عمریست دلم شیوه ی خود پیموده ست

**********

از روز ازل بر سرِ دل آوارم

با هر طپشی زنده ام و پربارم

تا نقطه ی خال اش به خیالم با قیست

بر دایره ی خال رخ اش پرگارم

******

گردونه ی عادت که شدی پرگارم

زین سیر مُد وّرهمه شب تب دارم

من زنده ام از عشق گشاینده ی دل

گر باز نشد راه د لم بیمارم