عـــمـري به زيـر چتـر توهّم چريـده است
كـرم درون پيـلـه كه بــر خود تـنـيـده است
جــز با نـگــاه عـا د ت ديـريـنه نــنـگـــرد
كنـج حــصـار كهنه ي عـادت، لـميده است
هـرگـز جـدا ز پـيـله ي تـنگـش نمي شـود
هـر كــا و چو كرم، قامت فكرش خميده است
مـردن درون پـيــله برازنـده ي كــسي است
كز جهل خود، به سبزه ي تلقين چريده است
آن مــوريـانــه ای كه خـورد ريشه هاي عــقـل
افـكـار پـيــله بـر كَــنِ مــا را جـويــده است
دستــان فــتــنه خـيــز تحـجّــر گــراي شوم
ما را به راه جـهــل و تــبــاهـي كشــيـده است
ما چــون غـــزا ل سا ده و صيّــاد حيله گـر
عــمــري است پــاي فــكــرت مارا بريده است
آزاد گـي بـجــوي “كـــريــما” بـه روزگــار
كاين شيوه را خداي جهان بر گزيده است