سالها تلخي بخوردم داده اند امّا چه خوش
طبع من زان شهد ديرين در نهان دارد هنوز
شعله ي عشقي كه هر سو اهرمن بودش كمين
لوح دل از جلوه اش صدها نشان دارد هنوز
هركه مهمان شد بر اين سفره نمكدان را شكست
زيـن مصـيـبـت ملـك جم دردي بجان دارد هـنـوز
دست دشمن گر زبان ما بريــد از جهــــل و كيــن
قـوم ايــرا ني زبان از شاعــــران دارد هــنـــوز
گــــرچــه ديگـــر مادر گيـتــــي نزايد اّ رشــــي
خاك جم از غيرتش صدها كمــا ن دارد هــــنوز
مي كشد «زه»را دمادم دست اّرش گــون عشق
سوي خصم از هر طرف تيري روان دارد هنوز
اي بنازم شهد عشق و غيرت عشق اّ فریــن
شهد ديرين را «كريما» در زبان دارد هنـــوز!