بهار تازه

 

آمد بهار تازه که دل را جوان کنیم

گلخند شادو شور نهان را عیان کنیم

جوشید عشق و بلبل و گل مست و می فشان

یارا بیا که قامت غم را کمان کنیم

غیر از نماز عشق نزیبد عبادتی

دل را به سوی قبله ی پاکش روان کنیم

هر کهنه فکر بسته که ما را کند حصار

چون هیزمی بر آتش فکر جهان کنیم

شادی کُشان به جلوه و آزادگان به بند

جانا بیا که خنده ز دل بی دهان کنیم

پیرانه سر جوانی ما خود حکایتی ست

با کمیای عشق هم این و هم آن کنیم